Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2556 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to bring out in relief
U
برجسته یا روشن کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to stand out in relief
U
برجسته یا روشن بودن
embossing
U
طرح برجسته
[برجسته کردن زمینه فرش]
illumination by diffusion
U
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
stereograph
U
نوشته یاتصویر برجسته نما برجسته نما کردن
illuminates
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flashes
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed
U
روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylit
U
روز روشن روشن کردن
daylight
U
روز روشن روشن کردن
alto-rilievo
U
[ویژگی های نقش برجسته ای که در آن شکل ها به اندازه ای بیش از نصف ضخامت خود برجسته اند.]
perspective spatial model
U
مدل برجسته زمین زیر برجسته بین
explains
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain
U
روشن کردن باتوضیح روشن کردن
embossment
U
نقوش برجسته برجسته کاری
supereminent
U
برجسته فوق العاده برجسته
salience
U
نکته برجسته موضوع برجسته
saliency
U
نکته برجسته موضوع برجسته
bas relif
U
حجاری ونقوش برجسته برجسته
stereoscope
U
جهان نما دوربین یا عینک برجسته نما مبحث اشکال برجسته
threads
U
دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
thread
U
دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
emboss
U
برجسته کردن
signalize
U
برجسته کردن
snarls
U
بغرنجی برجسته کردن
snarled
U
بغرنجی برجسته کردن
goffer
U
مجعدکردن برجسته کردن
snarl
U
بغرنجی برجسته کردن
snarling
U
بغرنجی برجسته کردن
boss
U
نقش برجسته تهیه کردن
bosses
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
bosses
U
نقش برجسته تهیه کردن
bossing
U
نقش برجسته تهیه کردن
boss
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
bossed
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
bossed
U
نقش برجسته تهیه کردن
bossing
U
برجسته کاری ریاست کردن بر
repousse
U
برجسته نمایاحکاکی برجسته
hardest
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard
U
که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
illuminati
U
روشن ضمیران روشن فکران
illuminate
U
روشن کردن
brighten
U
روشن کردن
to switch on
U
روشن کردن
brightened
U
روشن کردن
lightest
U
روشن کردن
brightening
U
روشن کردن
relume
U
روشن کردن
light
U
روشن کردن
power on
U
روشن کردن
illuminates
U
روشن کردن
lighted
U
روشن کردن
brightens
U
روشن کردن
power up
U
روشن کردن
illuminating
U
روشن کردن
fire up
U
روشن کردن
ignite
U
روشن کردن
clarifying
U
روشن کردن
refreshed
U
روشن کردن
to fire up
U
روشن کردن
elucidating
U
روشن کردن
igniting
U
روشن کردن
refreshes
U
روشن کردن
to bring tl light
U
روشن کردن
turn on
U
روشن کردن
emblaze
U
روشن کردن
clearer
U
: روشن کردن
to clear up
U
روشن کردن
clear
U
: روشن کردن
elucidates
U
روشن کردن
clearest
U
: روشن کردن
illumined
U
روشن کردن
illumine
U
روشن کردن
illumines
U
روشن کردن
illumining
U
روشن کردن
clarify
U
روشن کردن
ignited
U
روشن کردن
clarifies
U
روشن کردن
elucidated
U
روشن کردن
to shed light on
U
روشن کردن
clears
U
: روشن کردن
elucidate
U
روشن کردن
illume
U
روشن کردن
ignites
U
روشن کردن
lumine
U
روشن کردن
refresh
U
روشن کردن
to throw light upon
U
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to give prominence to
U
بزرگ کردن برجسته کردن
to make oneself clear
<idiom>
U
منظور را روشن کردن
lighten
U
درخشیدن روشن کردن
ignite
U
روشن کردن گیراندن
refurbish
U
روشن و تازه کردن
colder
U
روشن کردن یک کامپیوتر
illuminates
U
روشن کردن منطقه
turn over
<idiom>
U
موتور را روشن کردن
explicated
U
روشن کردن فاهرکردن
To light ( kindle) a fire.
U
آتش روشن کردن
clarifies
U
روشن کردن یا شدن
colds
U
روشن کردن یک کامپیوتر
explicate
U
روشن کردن فاهرکردن
to kindle
U
آتش روشن کردن
lightens
U
درخشیدن روشن کردن
lightening
U
درخشیدن روشن کردن
coldest
U
روشن کردن یک کامپیوتر
igniting
U
روشن کردن گیراندن
to make something clear
U
چیزی را روشن کردن
lightened
U
درخشیدن روشن کردن
clarify
U
روشن کردن یا شدن
to start a car
[to crank a car]
[American English]
U
ماشینی را روشن کردن
refurbished
U
روشن و تازه کردن
refurbishes
U
روشن و تازه کردن
refurbishing
U
روشن و تازه کردن
to light a cigarette
U
سیگاری را روشن کردن
explicates
U
روشن کردن فاهرکردن
To light a fire .
U
آتش روشن کردن
explicating
U
روشن کردن فاهرکردن
illuminating
U
روشن کردن منطقه
ignites
U
روشن کردن گیراندن
restart
U
روشن کردن دوباره
to play with fire
U
آتش روشن کردن
cold start
U
دوباره روشن کردن
owl light
U
کمی روشن کردن
clarifying
U
روشن کردن یا شدن
illuminate
U
روشن کردن منطقه
cold
U
روشن کردن یک کامپیوتر
ignited
U
روشن کردن گیراندن
clearer
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clears
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest
U
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
turn on
<idiom>
U
روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
half tone screen
U
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
search light illumination
U
روشن کردن منطقه با نورافکن
enucleate
U
روشن کردن توضیح دادن
alighted
U
روشن کردن اتش زدن
mezzotint
U
نقاشی سایه روشن کردن
illumination
U
روشن کردن منطقه روشنایی
mezzotinto
U
نقاشی سایه روشن کردن
illuminations
U
روشن کردن منطقه روشنایی
alight
U
روشن کردن اتش زدن
clears
U
پیام کشف روشن کردن
enlightening
U
روشن کردن تعلیم دادن
enlighten
U
روشن کردن تعلیم دادن
shines
U
براق کردن روشن شدن
clearest
U
پیام کشف روشن کردن
upstart
U
یکه خوردن روشن کردن
to turn on
U
روشن کردن
[کلید الکتریکی]
clearer
U
پیام کشف روشن کردن
turn on
U
بجریان انداختن روشن کردن
upstarts
U
یکه خوردن روشن کردن
enlightens
U
روشن کردن تعلیم دادن
alights
U
روشن کردن اتش زدن
shine
U
براق کردن روشن شدن
highlighting
U
روشن ساختن مشخص کردن
alighting
U
روشن کردن اتش زدن
clear
U
پیام کشف روشن کردن
anaglyph
U
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
refresh
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
illumination plan
U
طرح روشن کردن منطقه نبرد
illume
U
منور کردن روشن فکر ساختن
to kick-start a motorcycle
U
موتورسیکلتی را با پا هندل زدن
[روشن کردن]
runs
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
run
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
refreshed
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshes
U
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to put one's affairs in order
[to settle one's business]
U
تکلیف کار خود را روشن کردن
powers
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
to switch on the dipped
[dimmed]
headlights
U
چراغ نور پایین
[ماشین]
را روشن کردن
talk out
U
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
powered
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
to start
U
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
powering
U
روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
vignetting
U
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
colds
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
switched
U
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switches
U
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
colds
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
illumination by reflection
U
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
switch
U
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
coldest
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
shadow RAM
U
ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
cold
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold fault
U
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
colder
U
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold boot
U
روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
formats
U
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
cold
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
format
U
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
to rev
[British E]
the engine
U
موتور
[ماشین]
را روشن کردن
[که صدا مانند زوزه بدهد]
sensed
U
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
senses
U
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
autos
U
امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com